معنی گردنکشی و لجاجت

حل جدول

گردنکشی و لجاجت

عناد


گردنکشی

اختیال

طغیان و سرکشی


لجاجت

ستیزه کردن، یکدندگی، عناد

لغت نامه دهخدا

گردنکشی

گردنکشی. [گ َ دَ ک َ / ک ِ] (حامص مرکب) تکبر. غرور. سرکشی. (آنندراج). خودستایی. خودخواهی. تمرد. عظمه. عظموت. عظامه. (منتهی الارب). عُتو. (منتهی الارب):
جز از کهتری نیست آئین من
مباد آز و گردنکشی دین من.
فردوسی.
چو من شادمانم تو شادان بزی
که شادی و گردنکشی را سزی.
فردوسی.
... و پیغمبران ما را خوار دارند و گردنکشی نمایند یکی را گردنکش تر بر ایشان... (قصص الانبیاء ص 179).
غفلت اندر طاعت سلطان و حق گردنکشی است
گردن گردنکشان را تیغ باید یا طناب.
سوزنی.
ای شاه اولوالامر که شاهان جهان را
گردنکشی از طاعت تو عین گناه است.
سوزنی.
آه از این دل کزسر گردنکشی
خون خاقانی به گردن میکند.
خاقانی.
ندیدم در تو بوی مهربانی
بجز گردنکشی و دل گرانی.
نظامی.
اگرگردنکشی کردم چو میران
رسن در گردن آیم چون اسیران.
نظامی.
چو گردن برآرم به گردنکشی
نه ز آبی هراسم نه از آتشی.
نظامی.
چو با سفله گویی به لطف و خوشی
فزون گرددش کبر و گردنکشی.
سعدی (بوستان).
چو کاری برآید به لطف و خوشی
چه حاجت به تندی و گردنکشی.
سعدی (بوستان).
که تا چند از این جاه و گردنکشی
خوشی را بود در قفا ناخوشی.
سعدی (بوستان).


لجاجت

لجاجت. [ل َ ج َ] (ع مص) لجاج. (منتهی الارب). رجوع به لجاج شود. ستهیدن. عناد. یک دندگی. یک پهلویی. ستیزه کردن. (تاج المصادر).
- لجاجت کردن، لج کردن. لجاج کردن.
|| پیکار کردن. (منتهی الارب). || مبالغه کردن. (غیاث) (آنندراج). || شوریدگی و طپیدگی از گرسنگی. یقال فی فؤاده لجاجه؛ ای خفقان من الجوع. (منتهی الارب). ریسه رفتن دل. (در تداول عوام).

فرهنگ عمید

گردنکشی

نافرمانی، یاغی‌گری: چو با سفله گویی به‌ لطف و خوشی / فزون گرددش کبر و گردنکشی (سعدی: ۱۸۱)،


لجاجت

نپذیرفتن حرف منطقی، ستیزه‌ کردن، سرسختی نمودن،

فرهنگ فارسی هوشیار

گردنکشی

‎ شجاعت دلاوری، سرکشی طغیان عصیان، سرافرازی شهرت، تکبر غرور خودستایی: جز از کهتری نیست آیین من مباد آز و گردنکشی دین من.


لجاجت

یکدندگی، پیکار کردن

فارسی به عربی

گردنکشی

صخب


لجاجت

اصرار، شکوی، عناد

مترادف و متضاد زبان فارسی

لجاجت

ابرام، ستیزه‌جویی، ستیهندگی، عناد، لج، یکدندگی

فارسی به آلمانی

لجاجت

Hartna.ckigkeit [noun]

فرهنگ معین

لجاجت

(مص ل.) ستیزه کردن، (اِمص.) یک دندگی. [خوانش: (لَ جَ) [ع. لجاجه]]

معادل ابجد

گردنکشی و لجاجت

1047

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری